مبانی الگوی تربیتی دینی دانشآموزان شیعی حزبالله
مبانی الگوی تربیتی دینی دانشآموزان شیعی حزبالله
مبدأ اول: مؤلفههای درونی تربیت دینی دانشآموز:
- تربیت دینی دانشآموز، از دو مؤلفه طولی آموزش دینی و پرورش دینی تشکیل شده است و به عبارت دیگر با رعایت «اصلِ عدم تلازم لاینفک میان علم و عمل» و «اصل طریقیت عمل دینی از راه معرفت دینی» باید بر این باور بود که با آموزش دینی است که میتوان به پرورش دینی را می یافت و با پرورش دینی است که آموزش دینیِ دانشآموز تعریف شده و او در نهایت به غایت و هدف خود میرسد.
۲. تمایز آموزش دینی از پرورش دینی را میتوان در امور زیر چنین تعریف کرد که:
الف) اگر آموزش دینی مربوط به مقام شناختی ـ یاددهی و فراگیری ـ است، اگر پرورش دینی مربوط به تحول درونی ناشی از ایمان و باور عاطفی است و اگر اقتضائات جوهری این دو مقام گاه با هم تفاوت دارد ـ چرا که تکرار، تأکید و اجبار در مرحله آموزش دینی قابل فهم و تأثیر است ولی در مرحله پرورش دینی گاه ناکارا و دارای آثار منفی و معکوس است. ـ پس باید میان آن دو مقام تفکیک کرد ولو تفکیک آن دو مقام به معنای تباین مقامی آنها و طولی و طریقی نبودن یکی نسبت به دیگری نیست.
ب) ابزارهای دو مؤلفه آموزش دینی و پرورش دینی گاه با هم تفاوت دارند و در فرض تفاوت نیز، نوع بهرهبرداری از ابزارها و عناصر متفاوت است، به عنوان مثال «اسوه» و الگوهای انسانی، مربوط به مقام پرورش دینی است ـ ولو میتوان به آموزشهای دینی فراوان دیگری نیز دست یافت. چنانکه «ترکیه» نیز شرط پذیرش پرورش دینی است و نه شرط فهم از اصل آموزشهای دینی، زیرا که قوام ترکیه ـ به خواهندگی برای هدایت شدن و دوری از لجاجت و سرسختی است در حالی که این عناصر و عوامل تأثیر چندانی در اصل فهم و آموزش دینی ندارند ولو در حد و میزان آن نیز مؤثرند.
ج) قوام آموزش دینی به «تکلیف» است ولی قوام پرورش دینی به خواهندگی از برای هدایت شدن است بنابراین هویت آموزش دینی، «وظیفهای» است ـ ولو باور و ایمانی نیز نباشد ـ ولی قوام پرورش دینی به هدایت خواهی و انقیاد جوهری است که بدون ایمان و باور اساساً پرورش دینی معنا ندارد.
د) آموزش دینی، فراهم ساختن زمینه برای انتقال یک موضوع با یک مفهوم دینی است ولی پرورش دینی ایجاد زمینه از برای ارتباط عاطفی و تحقق رفتارهای متناسب دینی است، بنابراین به صرف «حفظ» کردن و نمره خوب آوردن، تربیت دینی تحقق نیافته است، زیرا آن زمان تربیت دینی محقق میشود که آموختههای ناشی از آموزش دینی، در مقام پرورش دینی، نیز درونی شده باشد.
ه) اگر تلاوت قرآن مقدمه علم به قرآن است و اگر «پروریدن» و پرورش دادن قرآنی، مقدمه عمل کردن به قرآن است پس باید آموزش دینی را مقدمه مقام علم و معرفت در تربیت دینی، و پرورش دینی را مقدمه از برای مقام عمل به تربیت دینی پنداشت.
و) قوام آموزش در تربیت دینی به رعایت مقام و منصب معلمی آموزگار و مربی است در حالی که قوام پرورش دینی دانشآموز به بیرون آمدن معلم از مقام معلمی خود و ارتباط عملی برقرار کردن مربی پرورش دینی با دانشآموز جهت الهامپذیری از مربی و معلم خویش است، بنابراین بدون خلعِ از مقام تعلیمی، قلبگرائی و ملکهسازی آموزشها امکانپذیر نیست.
مبدأ دوم: اگر عوامل تربیت دینی دانشآموز، کتاب، (محیط خانه و مدرسه، و بلکه جامعه) ـ و عناصر انسانی (معلم، مربی، مدیریت و والدين) ـ و بالأخره خود دانشآموز است، پس باید برای تربیت دینی دانشآموز به سه عامل مهم و اساسی فوق توجه نمود، و تربیت دینی را از زاویه هر یک از عوامل مذکور تعریف کرد و جایگاه هر یک از عوامل را در چگونگی شکلدهی و سازماندهی آن عوامل از برای تربیت دینی دانشآموز بیان نمود برای این مهم باید بحث را در طی سه فصل زیر مورد توجه قرار داد:
الف) عناصر انسانی و تربیت دینی
ب) محیط و تربیت دینی
ج) كتب آموزش و محتواهای پرورشی در تربیت دینی
فصل اول: عناصر انسانی و تربیت دینی
اگر عناصر انسانی مؤثر در تربیت دینی دانشآموز، همانا والدین، مدیریت و معلم زرین تربیتی مدرسه است و اگر هر یک از اینان، خود جایگاه و نقش منحصربه فردی در تربیت دینی دانش آموز دارند پس باید تربیت دینی را از منظر عناصر انسانی فوق تعریف نمود:
مقام اول: دانشآموز و تربیت دینی
اول: اولین حوزه از برای تربیت دینی دانشآموز، فهم روانِ دینی کودک و دانشآموز است زیرا که بدون آن نمیتوان به نتایج آموزشها و تربیتهای دینی امیدوار بود، بنابراین معلم و آموزگار در مدارس حزبالله، باید به طور مستمر به مطالعه آیات، روایات و کتب مربوط به روانشناسی دینی بپردازد تا با کسب اطلاعات مورد نیاز، در شیوههای تدریس خود بازنگری کرده و یا روشهای مناسب و جدیدی را طراحی کند.
دوم: عصاره مبانی روانشناختی تربیت دینی را میتوان در امور زیر مطرح کرد:
الف) اگر انسان موجودی متفکر و زنده است که جوهره وجودی او در دو قالب روح و جسم، دارای فطرت دینی است و اگر تمام هویت انسانِ فطرتدار فوق، همان شخصیت انسانی او را تشکیل میدهد که میتواند تکامل یافته و یا ناپخته از میان برود و اگر به دلیل انسجام ساختاری انسان، رشدهای معنوی، عقلی، انسان به یکدیگر وابسته است چنانکه نابودی و از بین رفتن زمینههای رشد نیز از همان تأثیر و تأثیرات بهره دارد، و اگر محور تمام ابعاد انسانی، شخصیت دینی و در نتیجه محور تمام تربیتها و به پیروی آدمی از تربیت دینی است پس باید بر این باور بود که:
۱. اگر دین در برگیرنده نظریه کاملی از زندگی و بهترین معرف برای وجود شخصی و درک هدف غایی است پس باید تربیت دینی، هدف غایی سازمان انسجام یافته وجود انسانی باشد.
۲. بدون تربیت دینیِ مطلوب، تمامی ساختارهای وجودی انسان دچار اختلال و در نتیجه روابط او با جامعه و با تمام حقائق دچار ابهام، ناامنی و بالاخره ناهنجاری میشود.
- با تربیت دینی است که انسان میتواند ضمن تعالی خویش، با سایر خلائق و حقائق ارتباط منطقی برقرار کند و ضمن تعالی شخصیت خود به زندگیاش ارزش داده و به اهداف اخلاقی و معنوی و حتی مادی خویش دست یابد.
ب) تربیت دینی دانشآموز قبل از آنکه وابسته به روش کار تربیتی و یا کارهای انجام شده تربیتی باشد، وابسته به محتوای معارف تربیتی است که به دانشآموز ارائه میشود بخصوص آنکه روشهای گوناگون تربیت دینی به تعداد آدمیان و به میزان پیچیدگی آنان، متنوع و پیچیده است.
ج) پس از محوریت محتوا در تربیت دینی، مهم، گزینش بهترین روش در راه حلهای مناسب در تربیت دینی است تا هنگام برخورد با ناهنجاریها و مشکلات، راه حل مناسب برگزیده و لطمهای به رشد شخصیت دینی دانشآموز و کودک وارد نیاید. اگر برای تأمین نیازهای دینی کودک روشهای سالم تأمین نشود و یا برای ارضاء آنها راههای نادرستی انتخاب گردد، دانشآموز و کودک به سوی واکنشهای خطرناک کشمکشهای روحی فراوانی کشیده میشود.
د) نقطه آغازین تربیت کودک و دانشآموز از خود است، زیرا اگر عشق به خود احساس منطقی و آگاهانه برای رفاه و سعادت شخصی و از برای هر آن چه که انجام میشود، میباشد. و اگر پس از عشق به خود است که عزت نفس و خودباوری شکل میگیرد و اگر پس از خودِ عزیز و خودِ باور شده است که کودک و دانشآموز خود را خواستن را تنها به معنای بر خود روا داشتن امیال شخصی نمیداند بلکه اضافه بر آنها خشنودی شخصی خود را از راه کسب حقوقی میداند که در واقع به دیگران تعلق دارد و اگر این دیگری همان «غیر خواهی» است که گاه شخص وقتی احساس کند که با کوچکترین عمل خود نسبت به دیگران بیعدالتی میکند و یا از میزان نیکوکاری و نوعدوستی او کاسته میشود عشق به خودمحوری را کنار گذارده و حتی از این پا را فراتر میگذارد و برای سعادت و رفاه دیگران از خواستهای معمول خود صرفنظر کرده و حاضر به فداکاری میشود. پس میتوان چنین ادعا کرد که:
۱. با غیرخواهی دینی است که کودک با وقار و متانتِ همراه با شناخت واقعی از شخصیت خود، در راه حق و به نفع همنوعانش تلاش و به کمال مطلوب میرسد.
۲. کودک و دانشآموز با خویشتنداری درون دینی، میتواند از خود بگذرد و در فضای مناسب زندگی تفاوت میان خودخواهی شخصی و غیرخواهی دینی را بفهمد و از امکاناتی که برای همکاری و مساعدت وی ایجاد میشود استفاده نماید و بفهمد که بدون همکاری با دیگران بر محور اصول اخلاقی و باورهای دینی قادر به ادامه حیات نیست و دوستی و صلح و رضایت خاطرش در گرو نفی خودخواهیهای فردی و فدا کردن خواستهای فردی نسبت به منافع جمعِ دینی خود است.
- تربیت دینی کودک بر اساس میزان فهم او از استعدادهای عطیهای الهی باید تعریف شود تا او بتواند تصویری واقعی از خود و تواناییهایش بدست آورد و در نتیجه پذیرای قابلیتهای خاص و دینی خویش باشد و نقاط ضعف را با کمال تواضع بپذیرد. بدیهی است که بسیاری از مشکلات مربوط به شخصیت دینی ناشی از سوء برداشتهای کودک از این مزیتهای استعدادی و انسانی خود است، و بدون تردید باید احساس حقارت را عامل مؤثری در به تأخیر انداختن هویت و ارشاد کودک و دانشآموزان پنداشت، اگر بهترین وجه در خودباوری کودک و دانشآموز، پدید آوردن این درک است که خداوند در وجود او امیال و قابلیتهائی را به ودیعه گذارده است، پس بدون درک آنها و یا سوء برداشت از حقایق دینی، او قابلیتهای دینی خویش را انکار میکند ولو ریشه و نهادهای طنینی این قابلیتها با افکار و اعمال وی از بین نمیروند.
نکته مهم این است که قابلیتها و امیال همانطوری که میتوانند دانشآموز و کودک را به سوی ارتکاب گناه سوق دهد نیز میتواند در شرایط رشد، مفید و یاری دهنده تربیت دینی نیز باشند، او با تزکیه خویش و آمادگی در پذیرش معارف دینی و رغبت به اجرای اوامر الهی میتواند با نیروی کشش و محبت دینی به تمامی اصول و قواعد دینی پایبند بماند و در مراحل بالاتر و پس از تزکیه نفس و پاک شدن از گناه با اشتیاق فراوان به محبت دینی و مورد محبت واقع شدن از ناحیه عناصر دینی، عشق خویش را در وجود خالق هستی و وسائط منتصب به او ـ اهل البيت(علیهمالسّلام) ـ تجلی ببیند بیابد و محبتهای زمینی و دنیایی خود را رها کند
۴. اگر چه کودک و دانشآموز شیعه با رشد معرفتیاش در جهان پهناور اطراف خود با انواع خواستهای شگفتانگیز و متنوع مواجه میشود ولی او میتواند با تکیه بر روشهای دینی ثابت، همچنان احساس اطمینان و آرامش کند زیرا که حقائق و معارف دینی مقطعبردار و زماندار نیست، تا او اگر در دوران کودکیاش با ارزشهای مقبول مواجه باشد، در مراحل رشد آن ارزشها را نامقبول از برای خود یا جامعهاش بیابد، بدیهی است اگر دانشآموز و کودک با این ارزشها آشنا نباشد و پایه های زندگی خویش را بر اساس ایمان اعتقاد راسخ به مذهب و باورهای دینی استوار نساخته باشد از استواری شخصیت دینیاش بیبهره بوده و در بیهودگیهای زندگی غرق خواهد شد.
ه) از دیگر مبانی زیربنائی تربیت دینی تلاش برای یک مجموعه سازمانیافته، مرتبط و کاملاً تنگاتنگ پنداشتن دین توسط کودک و دانشآموز است، دانشآموز نباید دین را صرفاً یک رشته مفاهیم نظری گسسته و بدون ربط بیابد چراکه کمترین نتیجه این تفکر غلط، خنثی شدن و ناکارا پنداشتن تمامی تعالیم دینی و غرق شدن در گرداب اوهام و خرافات ضدّدینی است.
سوم: سیمای روانشناختی دینی دانشآموز را میتوان در امور زیر دستهبندی کرد:
الف) دوران حیات ژنتیک: در این دوران کار محوری تربیت دینی، بر ژنِ نسل شیعی آینده، از طریق والدین صورت میپذیرد. زیرا شیعه بر این باور است که ژنهای نسل آینده، توسط والدین نسل به نسل منتقل میشود و آن نسلها نیز از حیات میثاقی خاصی بهره دارند که خود قوانین و سازمان خویش را داراست ولو در همین مرحله نیز با رفتارهای دینی یا غیردینی میتوان حیات دنیوی نسلهای موجودی در عالم میثاق را تحت تأثیر جدی قرار داد.
ب) دوران حیات: جنینی به دلیل حیات انسانی جنینی و دارا بودن او از کلیه مختصات انسانی و در اختیار بودن محدود دانشآموز شیعی از برای مربیان متأدب به آداب أهلالبيت(علیهمالسّلام)، و در عین حال تأثیرپذیری جدی کودک از رفتارها و حتی افکار در این دوران باید تمرکز در تربیت دینی بر والدین و بخصوص مادر صورت پذیرد ولو میتوان در محدودههای کاملاً تعریف شده خود جنین را نیز مورد تربیت دینی قرار داد.
ج) دوران پیش از دبستان: شامل:
- دوران شیرخوارگی: در این دوران معارف تربیتی دین باید بر محور عرضه مفاهیم دینی از طریق اصوات و بلکه تصاویر ثابت و متحرک و انواع بازیها و رفتارهای انعکاسی و عکس العملی منتقل به دانشآموز شود، در این دوران نوزاد نسبت به اِرسال اصوات و تصاویر و تثبیت اِنعكاسات ذهنی افعال و تربیتهای دینی کاملاً فعال و دارای عکسالعملهای بالقوه و بالفعل است.
عارف نامدار سید هاشم حداد میفرمود:
دختری به نام فاطمه داشتم، او شبی از دنیا رفت، او را کنار اطاق گذاردیم تا فردا دفن کنیم من گاه و بیگاه به این بچه نگاه میکردم ولی مرگش از برایم مهم نبود چون او را صرفاً کودکی میپنداشتم ولی ناگاه همان شب مکاشفهای چنین برایم رخ داد. نفس آن کودک را دیدم از گوشه اطاق بزرگ شده و تمام خانه را فرا گرفت کمکم بزرگتر شده تمام شهر کربلا را پر کرد. سپس تمام کره زمین را در اختیار گرفت تازه فهمیدم که این کودک نوزاد به حقیقت خود را نشان داد که چقدر بزرگ است. به من فهماند که من با این که کودکم چقدر بزرگم.
پس باید به عظمت حقیقی نوزادان خویش توجه کنیم و بر آنان احترامی فراوان بگذاریم و به نظر بزرگ بر آنان بنگریم زیرا که بزرگند ولو آنان را ما خرد و کودک بشماریم. آیا جز این است که پسر دو ساله رسول گرامی اسلام ـ ابراهیم ـ اگر میماند به مثابه خود پیامبر بزرگ میشد.
به همین دلیل است است که شارع مقدس به احترام به نوزادان اصرار میورزد از والدین میطلبد که تا چنین نکنند روز با هم همبستری نکنند.
مرحوم علامه حسینی طهرانی به نقل عارف نامدار دوران معاصر مرحوم سیدهاشم حداد فرمود:
مرحوم سیدهاشم حداد دستور میدادند که قنداقه نوزادان تا چند ماهگی در مجالس علم و محافل ذکر و حسینیههای عزاداری که نام سیدالشهدا برمیشمرد تا روح مغناطیسی آنان، علوم اوراد و از کار و قدوسیت روح امام حسین(علیهالسّلام) را جذب کنند، نوزاد در این دوران ولو زبان ندارد ولی ادراک دارد و روحش اگر در محیط آلوده و گناهآمیز قرار گیرد، خود آلوده میشود و اگر در محیط ذکر و عبادت و علم برده شود صفای آنها را جذب میکند بنابراین کودکان را در کنار اطاق روضهخوانی و اتاق از کار و عبادات خود قرار دهید زیرا آثاری را که نوزادان در این زمان به خود جذب میکنند تا آخر عمر در او ثابت میماند و جزء غرائز و صفات وی میشود. زیرا که نفس ندارد و در این دوران قابلیت محض است خود مرحوم علامه حسین طهرانی نیز داستانی از نوزاد از دست رفتهشان به نام محمد جواد نقل میکردند که:
خداوند فرزندی نورانی و باصفا و نور خالص به من عطا کرد، که من نور مسیح(علیهالسّلام) را از او احساس کردم. روزی دیدم که سیدمحمدجواد در کنار سنگ حوض نشسته و با آب بازی میکند از جا برخاستم و او را بغل کردم و به اندرونی نزد مادرش بردم و تأکید کردم از او نگهداری کند، حدود پنج دقیقه بعد ناگهان صدای شيون شنیدم وقتی خود را به حیات رساندم دیدم محمدجواد در آب حوض طرق شده است، همسرم از واقعه فوق سخت ناراحت بود تا آن که زن صالحهای برای همسرم نقل کرد که بر مرگ محمدجواد غصه نخورد زیرا در خواب دیدم که همسرت در حالی که خوابیده است که کوهی بر فراز او در حال افتادن است محمدجواد خود را رسانید، و با دستانش کوه را از افتادن بازداشت، و من تازه فهمیدم که مرگ محمدجواد، در عالم معنا، اختیاری بوده و او خود را فدای ما کرده حتماً از رسیدن بلایای بیشتر جلوگیری نماید.
باری این وقایع و حوادث، نشان میدهد که نوزادان از قدرت پذیرش تربیت دینی خاصی برخوردارند و به همین دلیل نیز همانا مانند بزرگ بودن، احرام پوشیدن و طواف یافتن و تمام اعمال حج را انجام دادن، مستحب است روشن است که استحباب ـ صرف عمل تعبدی و شباهت به حجاج شدن نیست بلکه ایجاد همان آثار حج حاجی، در کودکِ نوزاد است.
به همین دلیل است که فقهاء دینی فتوا دادهاند که به عمل واجب بر مکلفین برای نوزادان و کودکان عنوان عمل مستحب را دارد و به عمل حرام از رهایی بزرگسالان، برای زنان عنوان عمل کرده را دارد بنابراین عبادت آنان «حقیقی» است و نه تمرین!
۲. دوران نوپائی: در این دوران هدف از تربیت دینی تفهیم اسامی و حقائق قابل لمس دینی در اشیاء اطراف کودک و در حقائق عینی و یا رفتارهای خارجی متناسب با رفتارها و انعکاسات کودک است.
- دوران نوباوگی: در این دوران هدف تربیت دینی، تفهیم غیر مستقیم کاربردهای مفاهیم و حقائق دینی در قالبهای هنری، تصویری و صوتی است.
- دوران آمادگی: در این دوران هدف تربیت دینی تفهیم مستقیم مفاهیم و قضایای تربیتی دینی از طریق بازی، خاطرهها، حوادث و غیره است.
د) سنین دوره ابتدائی یا سن ٧ تا اول ١٢ سالگی ـ درک دانشآموزان از مفاهیم دینی در این دوره از مختصات زیر بهره دارد:
۱. درک و تفسیر از واقعیات دینی بر اساس محسوسات، ملموسات و تجربیات عینی و در نتیجه عاجز بودن از فهم صحیح مفاهیم و معانی ماوراء عینیات و یا مفاهیم انتزاعی و فلسفی
۲. با تأخیر همراه بودن فهم از معارف دینی نسبت به علوم آموزشی و در نتیجه ضرورت پرهیز از طرح مباحث دینی پیش از موقع، زیرا اگر پیش از موقع مباحث فوق مطرح گردد آنان برای مدت طولانی در تفکرات مذهبی خویش متوقف میشوند.
بر این اساس باید:
۱. عرضه مفاهیم دینی در این دوره به صورت مستقیم، کپسولی ـ به صورت دستهبندی شده ـ و براساس منابع و حیاتی تعلیم داده شود.
۲. معارف دینی را برای سنین فوق به صورتی ساده و با تکیه بر تجربیات و احساسات شخصی و یا با استفاده از دروس علمی و آموزشی و یا با بهرهوری فراوان از فعالیت پرورشی و در نهایت در قالب امور تثبيتى سؤال و جواب، امتحان و غیره باید تعلیم داد، و از هرگونه عرضه طوطیوار واژهها و جملات انتزاعی دینی که دانشآموزان صرفاً به حفظ آن میپردازند، باید پرهیز کرد.
- مباحث مربوط به اصول اعتقادی با استدلالهایی ساده و در قالب تمثیلهای قابل فهم صورت پذیرد.
- مباحث و معارف دینی مطرح شده باید زمینهساز فهم مطالب دقیقتر و عمیق در سطوح آموزشی بالاتر باشد تا فاصله سطح نادرستی پدید نیابد.
ه) دوران راهنمائی: [سنین ۱۲ تا ۱۵ سالگی] این دوران که از سال اول راهنمائی شروع و تا پایان سال اول دبیرستان ادامه مییابد، باید عرضه معارف و قضایای دینی از مختصات زیر بهره داشته باشد:
۱. به نحو گفتمان و جدلی بودن طرح مباحث تربیت دینی
۲. در تحلیلهای تاریخی تعریف شدن ابعاد و مواد تربیتهای دینی
- دانشآموزان قابلیت فهم مفاهیم انتزاعی دینی و برداشتهای ابتدایی و عقلی را دارایند، از این جهت میتوان آنان را در این دوره تا حد زیادتری به معانی حقیقی دینی نزدیک ساخت.
۴. امکان فراگیری و فرادهی معارف دینی در این دوره بیشتر و عمیقتر است. ولو آنان در آغاز راه بوده و باید قدم به قدم به آنان معارف دین را آموخت.
۵. در این دوره دانشآموزان زاید با گزارههایی استدلالی گزینش شده از معارف دینی آشنا شوند و عبارات انتزاعی از برایشان بیان میگردد.
۶. مهمترین چالش این دوران در تعلیم معارف دینی خامیهای گذشته از معارف دینی و تصورات نادرست از حقائق و احکام دینی است که باید ابتدا زائل شود تا تعلیمهای تربیت دینی موفقیت بیشتری داشته باشد.
- با توجه به رشد اندوختههای دینی دانشآموزان فوق طرح مباحث تربیت دینی در این دوران باید به نحو تحلیلی ارائه شود.
و) دوره دبیرستان: این دوره که از پایان سال اول دبیرستان تا آخر آن است به دلیل آمادگی ذهنی کامل دانشآموزان با مفاهیم انتزاعی و عقلی، باید مباحث دینی به نحو زیر عرضه شود:
۱. عرضه مباحث عقلی و انتزاعی در محتوائی فشرده، جامع و با استدلالات محدود باید باشد.
۲. تمرین دانشآموزان برای کاربری معارف دینی در حقائق زندگی و عینی از راه برنامهریزیسازی و تدریس تربیت دینی برتر باید صورت پذیرد زیرا و اگر تشیع، دین زندگی و دین طرح برنامه است توان برنامهریزی و در نهایت مدیریت سیاسی یا بحرانها، نمیتوان نیروی مفیدی برای جامعه دینی بود.
- استفاده از مشارکت دانشاموزان در تربیت دینی شرط موفقیت برنامههای تربیت دینی است. آموزگار و مربی نباید صرفاً به تبیین مطالب کتاب بسنده کند بلکه باید با مشارکت دانشآموزان توان تربیت دینی خویش را مضاعف کند و برای تحقق این مهم بهره از روش آموزشی فعال شرط ضروری موفقیت است.